آره هنوز دوسم داری!دروغ میگم؟بگو که نه!

قلبت هنوز عاشقمه؟خودت بگو آره یا نه!

تو رویاهات هنوز منم ستاره دنباله دار

شبها به رویاهات میام،زود باش بگو آره یا نه؟

بگو هنوز بوسیدنم بزرگترین آرزوته!

دنیای من مال توهه!میدونستی؟آره یا نه

نیستش بجز دستای من دست کسی تو دست تو

فقط دستاتو میگیرم!باور داری؟آره یا نه؟

میگن اما دیگه گذشت دوره ی عشق تو به من

حرفارو باور بکنم؟عشقم بگو بگو که نه!

آروم میری!یواش میای!میخوای تورو نبینمت؟

تکراریم برای تو؟فقط بگو آره یا نه؟

بگو آره دوسم داری،بگو فقط مال توام

میخونی شبها لالایی به یاد من تو مگه نه؟

 

شعر از پرمین

بهار92



تاريخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:پرمین,پرمین محمودنژاد,مگه نه,شعر نو, | 22:21 | نویسنده : پرمین |

قرار نبود بری ومن تنهای تنها بمونم

قرار نبود به جای عشق،من از جدایی بخونم

قرار نبود تنگ غروب بشینم و گریه کنم

قرار نبود ترانه رو بهونه ی اشکام کنم

قرار نبود تنها بری،بری پی کس دیگه

قرار نبود دروغ بگی معنی عشق اونه،اینه

قرار نبود شاخه گلم تو تاریکی ها بپوسه

قرار نبود لبهای تو لب کسی رو ببوسه

قرار نبود یه زندونی توی دست دنیا بشم

قرار نبود عکس تورو پشت یه دیوار بکشم

قرار نبود من بمونم تو این دنیای بی کسی

قرار نبود تو هم بری،پی یه دوست،همنفسی

قرار نبود که مهمون دلم بشی بعدش بری

خودت گفتی که عاشقی،هم اولی هم آخری

قرار نبود این عشق ما بازی زندگی بشه

قرار نبود دل تو از دل تنگم خسته بشه

 

شعر از پرمین



تاريخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, | 18:45 | نویسنده : پرمین |

اصلا" خوشم نمیاد کلتونو بندازید بیاید تو نظرخواهی من به اسم کسی دیگه نظر بده اگه ببینم کسی اینکارو کرده دهت کامپیوترشو...!

حالا خود دانید!امیدوارم دیگه تکرار نشه!این شوخیا وا3 دوران مدرسه بود بچه ها تمومش کنید.خوب نیس آدم با این شوخیا با دل یه دختر بازی کنه با احساسش...



تاريخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, | 18:35 | نویسنده : پرمین |

منو از من نرنجونم.
از این دنیا نترسونم.
تمام دلخوشیهامو
به آغوش تو مدیونم.
اگه دل سوخته‌ای عاشق.
مثل برگی نسوزنم...

منو دریاب که دل‌تنگم.
مدارا کن که ویرونم.
نیاد روزی که کم باشم.
از دو سایه روی دیوار.
به این زودی نگو دیره.
منو دست خدا نسپار.
یه جایی‌ توی قلبت است.
که روزی خونه ی من بود...
به این زودی نگو دیره.
به این زودی نگو بدرود.
پر از احساس آزادی.
نشسته کنج زندونم.
یه بغض کهنه که انگار.
میون ابر و بارونم.
وجودم بی‌ تو یخ بسته.
بتاب سردم زمستونم.
منو مثل همون روزا.
به آغوشت بپوشانم.
یه جایی‌ توی قلبت است.
که روزی خوبه ی من بود.
به این زودی نگو دیره.
به این زودی نگو بدرود



تاريخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:گوگوش,ترانه زیبا,نگو,بدرود, | 23:2 | نویسنده : پرمین |

هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم
بی تو بر دل عشقی هرگز نمیبندم
خدا خدا خدایا اگر به کام من جهان نگردانی جهان بسوزانم
اگر خدا خدایا مرا بگریانی من آسمانت را زغم بگریانم
منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم
منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم
بی تو بر دل عشقی هرگز نمیبندم
تو بیا فروغ آرزوها که رنج جستجو را پایان تویی
توبیا که بی تو آه سردم که بی تو موج دردم درمان تویی

منم که در دل ز نامرادی فسانه ها دارم
منم که چون گل شکفته بر لب ترانه ها دارم
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم
بی تو بر دل عشقی هرگز نمیبندم
تو بیا فروغ آرزوها که رنج جستجو را پایان تویی
توبیا که بی تو آه سردم که بی تو موج دردم درمان تویی



تاريخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:ترانه زیبای عهدیه, | 22:10 | نویسنده : پرمین |

این آخرین سلاممه به اون که با من مونده بود

به اون که با چشمای خود،برای من شعری سرود

این آخرین شعر منه،دستای من خسته شدن

واژه ها توی دل من مردن و یخ بسته شدن

این آخرین حرفای من کاش به گوش اون برسه

بدونه که واسه دلم تولد یک نفسه

کاش برگرده کنار من آخرین التماسمه

کاش بدونه که اون هنوز مالک عشق و قلبمه

این آخرین کلام من با این وجود خستمه

هنوز عکس یادگاریش تو قابه و تو دستمه

این آخرین گریه ی من واسه فراق اون شده

آبادی دنیای من با نبودش ویرون شده

این آخرین قطره ی اشک به پای چشمای اونه

دستای سرد من هنوز عاشق دستای اونه

این آخرین فریاد من اسم اونو داد میزنه

میگه نرو پیشم بمون این رسم عاشق بودنه

این آخرین امید من برای پیشش موندنه

نبود اون کنار من مرثیه مرگ رو خوندنه

این آخرین یادگاریم واسه اونه که عاشق بود

یه کم فکر کن میشناسیدش،همون که قلبمو ربود

این آخرین قطره خون دست سرد و خستمه

این آخرین کلام من با این لبای بستمه

این آخرین سکوت من فریاد عاشق بودنه

این آخرین درس عشقو از خود اون آموختنه

این آخرین بیت منه،فکر میکردم عاشقمه

دوسش داشتم،دنیام بودش،این آخرین قافیمه

 

شعر از پرمین محمودنژاد



تاريخ : یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, | 14:30 | نویسنده : پرمین |

میشه دستاتو ببوسم شعر تازه ای بخون؟

میشه تا همیشه ای گل توی قلب تو بمونم؟

میشه مهربونیاتو پشت ابرا جا نذاری؟

اگه تو بگی میفهمم که هنوزم دوسم داری

میشه مهتاب نگاهت واسه آسمون من شه؟

میشه چشمای قشنگت مال من باشه همیشه؟

میشه سر بذارم آروم روی شونه نجیبت؟

یا میشه که تا ابد من بمونم تو دنیا پیشت؟

میشه چشماتو ببندی رو تموم اهل دنیا؟

میشه تو مال خودم شی،چه تو بیداری چه رویا؟

میشه تا بهم بگی تو که فقط مال من هستی؟

تو طلسم قلبمو باز با چشات زدی شکستی

چشماتو ببند دوباره که همه اینا تو خوابه

واقعی نیستش میدونی؟عکس خورشید روی آبه

با تو حرف زدن دوباره همه تو خوابو خیاله

تو رو داشتن دیگه حتی توی رویا هم محاله

 

شعر از پرمین...



تاريخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:پرمین,محمودنژاد,, | 20:19 | نویسنده : پرمین |
دوستش دارم بی آنکه لحظه ای اورا دیده باشم... وقتی به او گفتم که مگر میشود بی آنکه کسی را دید عاشق شد او گفت:مگر روشن دلها عاشق نمیشوند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

تاريخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:, | 13:58 | نویسنده : پرمین |
قرآن !من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن !من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌یکی به خود میبالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ... قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم

تاريخ : دو شنبه 10 تير 1392برچسب:شریعتی,دکتر,جراح مغز و اعصاب,دهنت سرویس,شرمنده, | 22:58 | نویسنده : پرمین |
http://uploadtak.com/images/c1512_4v5uvyvza2mbw91x9j3.jpg خودتون برید ببینید!

تاريخ : شنبه 8 تير 1392برچسب:, | 8:49 | نویسنده : پرمین |
تو دیگه داری می‌ری ، این اختتام رویاست این آخرین سکانسِ فیلمِ کازابلانکاست من همفری بوگارتم ، مغرور و بی‌تبسم تو اون زنی که می‌ره با مردِ نقش دوم بارون بباره یا نه ، صحنه دراماتیکه تصویرت از تو چشمام می‌ریزه چیکه چیکه دوربین یواش یواش از تو صحنه می‌ره بیرون من می‌مونم با سایه‌م، من می‌مونم با بارون این اشکا مصنوعی نیست ، تو دیگه داری می‌ری داری چشاتو از من، از نقشِ من می‌گیری راهی نمونده باقی، فیلم‌نامه اینو می‌گه من و یه جای خالی، تو و یه مردِ دیگه از وقتی که نگاهت از تو نگاهم رد شد این فیلم عاشقانه ، یه فیلمِ مستند شد بازی دیگه یادم رفت ، نقشم خودِ خودم بود نقش کسی که چشماش لبریزِ عشق و غم بود اسکارُ من می‌گیرم ، اما چه فرقی داره نقش سیاهی لشکر ، با یه ابرستاره وقتی تو رو ندارم، وقتی تو دورِ دوری وقتی باید بسازم با حسرت و صبوری این فیلم موندگاره ، گیشه‌ها قبضه می‌شن اما بازم من بی تو ، اما بازم تو بی من تو دیگه داری می‌ری ، این آخرین پلانه تیتراژ میاد و آهنگ ، همراه این ترانه یغما گلرویی

تاريخ : جمعه 7 تير 1392برچسب:, | 12:36 | نویسنده : پرمین |
سلام دیروز کنکور داشتم رشته ی ریاضی: ساعت 6:30 از خونه به طرف حوزه راه افتادیم و ساعت یک ربع به هفت به دانشگاه علامه طباطبایی رسیدیم.ساعت 7 درب دانشگاه رو بستند و ما به طرف جایگاهامون رفتیم من اصلا" استرس نداشتم.رضوان یکی از دوستام و انشاالله یکی از 2 رقمی های آینده با خودش ساعت نیاورده بود که دربه در داشتیم دنبال ساعت برای ایشون میگشتیم.بلاخره ساعت 8 آزمون با دفترچه ی عمومی شروع شد سوالات نسبتا" خوب و استانداردی بودند و ساعت 9وربع با رضایت کامل شروع به زدن سوالات اختصاصی کردم خیلی ریلکس سوالات فیزیک رو میزدم(من همیشه از درس فیزیک شروع میکنم و بعد شیمی بعد ریاضی)همینطور خوشحال سوالارو حل میکردم که دیدم ساعت 11و ربع ایناس و من هنوز شیمی و ریاضیمو نزدم استرس تموم وجودمو گرفت حال خوبی نداشتم که یکهو صدای جیغ بلندی اومد و یکی از بچه ها غش کرده بود... خلاصه بلافاصله شروع به زدن شیمی کردم 10 تا سوال زدم و ریاضی!چشمتون روز بد نبینه انقدر سخت بود که کن توی عمرم همچین سوالایی ندیده بودم با صد تا بدبختی 9 تا زدم و 4 تارو هم شانسی زدم که گفتند وقت آزمون تمومه و من با حالتی دپرس برگمو دادم.و گریون پایین اومدم که دیدم اووووووووووووووووه همه گند زدند یه کم آروم شدم و خودمو آماده کردم واسه کنکور هنر.... واسم دعا کنید که قبول بشم دوستون دارم. پرمین

تاريخ : جمعه 7 تير 1392برچسب:, | 7:31 | نویسنده : پرمین |
  • یکتا گستر
  • خرید بک لینک