این متن آهنگ مورد علاقم از نانسی...

 

اِنتِ ایه؟ تو چی هستی؟


 مُش كفایه علیك تِجرحنی
آیا این همه که مرا آزارَ می دهی برایت کافی نیست

 حرام علیك, انت ایه؟

 این  بی رحمی است, تو چی هستی ؟

انت ایه؟ دُموعی حبیبی تهون علیك

تو چی هستی؟ ای عشقِ من چگونه اشکهایم برایت این قدر بی ارزشند


طب ولیه انا راضیه انك تجرحنی

ولی چرا من راضی به پذیرش  آزار از طرف تو ام ؟ 

وروحی فیك  جان من مال توست

طب ولیه یعنی ایه راضیه بعذابی بین ایدیك

 یعنی چرا من به آزار دیدن از طرف تو  و در دستان تو راضی ام ؟

لو كان ده حب یاویلی منه

 ای وای اگر ای عشق باشد !

لوكان ده ذنبی ماتوب عنه

 اگر گناه من دوست داشتن توست هرگز توبه نمی کنم

لو كان نصیبی اعیش فِی جراح
اگر قسمت من این باشد که با عذاب تو زندگی کنم 

 حَ اَعیش فی جراح

    زندگی خواهم کرد در عذاب

مُش حرام؟

 آیا حرام نیست ( بی رحمی نیست)؟

مُش حرام انك تخدعنی فحُبی لیك مُش حرام

 بی رحمی  نیست که من را درعشقت فریب می دهی

 مش حرام الغَرام و سنین حیاتی و عشقی لیك

 بی رحمی (حرام) است تمام دوست داشتن و سالهای زندگی وعشقم


ضاع قوام
به سرعت نابود شد

ولا كان لعبه فی حیاتك بتداویك  

و بازیچه ای برای راحتی تو باشند

ضاع قوام الحنان و حضن قلبی واَمَــلی فیك

 تمام مهربانی و جایی که در دلم داشتی , تمام آرزوهایم به سرعت نابود شدند





تاريخ : پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:انت ایه,نانسی, | 22:41 | نویسنده : پرمین |

 

نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه نویدم
نه سلامم نه علیکم
نه سیاهم نه سپیدم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمایم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم
نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده ی پیرم
نه بهر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم نه چنین است سرنوشتم

این سخن را من از امروز نه گفتم
نه نوشتم بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم:
حقیقت
نه به رنگ است و نه بو
نه به های است ونه هو
نه به این است ونه او
نه به جام است و سبو
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را:
آنچه گفتند و سرودند
تو آنی
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی
تو اسرار نهانی همه جا
تو نه یک جای
نه یک پای
همه ای با همه ای هم همه ای
تو سکوتی تو خود باغ بهشتی
ملکوتی تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک خدایی
نه که جزیی
نه چون آب در اندام سبویی
خود اویی
به خود آی تا به در خانه ی متروکه ی هر عابد و زاهد ننشینی و
به جز روشنی و شعشعه ی پرتوی خود هیچ نبینی
و
گل وصل بچینی.....!

 

فریدون حلمی



تاريخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, | 20:53 | نویسنده : پرمین |

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،


چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟
!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی
.

خداوندا
!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی


لباس فقر پوشی


غرورت را برای ‌تکه نانی


‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌


و شب آهسته و خسته


تهی‌ دست و زبان بسته


به سوی ‌خانه باز آیی


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟
!

خداوندا
!

اگر در روز گرما خیز تابستان


تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی


لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری


و قدری آن طرف‌تر


عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌


و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟
!

خداوندا
!

اگر روزی‌ بشر گردی‌


ز حال بندگانت با خبر گردی‌


پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
.

خداوندا تو مسئولی
.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن


در این دنیا چه دشوار است،


چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار 
  ....

   دکتر علی شریعتی




تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:شریعتی,دکتر,آقا!,علی,پرمین,دایناسور,جنتی,جوک باحال,گوشی GLX, سهام,ارز,سکه,طلا,دلار,یارانه ها, | 22:31 | نویسنده : پرمین |

 

متن زیبا برای دلتنگی متن دلتنگی دلم برایت تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون  تا  است…

دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…

دلم برای کسی تنگ است

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

برنگرد،

 که بر نمی گردی تو هیچوقت

 نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا

 در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت

 دلم برای راه رفتنت تنگ شده است… 

 

 



تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, | 21:52 | نویسنده : پرمین |

I swear by the quiet silence of your paper house, I know your dreams are as beautiful as my fancies believable. You've got the mystic believe of love from my silence. I've got the final point of belief from your silence. Maybe it's not possible to feel that the words we say about the paper world we've made are hearable. But we can start to paint the gray branches of the paper trees green. I know painting, you know painting too. So why don't you start? When I was a child, I didn't have any water color. I used to go to little garden near stream and cut all the color flowers and paint. If we search the paper garden near paper house for a short time, there have to be flowers to paint our believes the red color of love.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

به سکوت آرام خانه کاغذی ات قسم که می دانم رویاهای تو به زیبایی خیالات من باورکردنی است. تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده ای. من از سکوت تو به نقطه نهایی ایمان رسیده ام. شاید نتوان درک کرد که گفته های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته ایم، شنیدنی است. ولی می شود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه های خاکستری درختهای کاغذی کشید. من که نقاشی کردن می دانم. تو هم که نقاشی کردن می دانی. پس چرا دست به کار نمی شوی؟ وقتی بچه بودم، برایم آبرنگ نمی خریدند. می رفتم سراغ باغچه کنار رودخانه هر چه گلهای رنگی بود می چیدم و نقاشی می کردم. اگر کمی در باغ کاغذی کنار خانه کاغذی مان جستجو کنیم حتماً گلهای کاغذی دارد که رنگ قرمز عشق به باورهایمان بکشیم

 



تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, | 21:45 | نویسنده : پرمین |
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 8 صفحه بعد
  • یکتا گستر
  • خرید بک لینک